آن روزها ...
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ
آن روز ها میان خمپاره ها میان سنگرها آن سوی ترکش ها آن سوی خون هادل هایی بود پراز امیدپراز مناجات پراز مهربانی
آن روزها همه بودند درمیان ورق های کتاب روزگار
آن روزهادرمیان صفحه ها ی ترکش ها درمیان صفحه های بمباران وخون ها
ستاره هایی بودند که نورشان همه جاراگرفته بود
آن روزها کمترکسی بودکه به خاطربی حرمتی وبی حیایی مجازات نشود ونفهمدکه دنیا حساب کتاب داره ، اون بالا یکی هست نگات میکنه
آن روزها همه حرمت خون شهدارو نگرمیداشتن
حرمت آدم هایی که به خاطرکشورشون ودین شون ازخانوادشون اززندگیشون وازهمه مهم ازجونشون گذشتن که الان ایرانمون بشه ایران
آدم هایی مثل دکترشهیدچمران،شهیدآوینی،شهیددستغیب،شهیدبابایی،شهیدحسن باقری وخیلی آدم ها وستاره های دیگه
این ستاره ها دربرابرخونشون یه خواسته دارن ازمن وتو
اونم اینه :خواهرم خون من وچادرمشکی تو
حالا ببین الان بهش عمل کردی یا نه؟
چه قدرحرمت خون شهدا رونگرداشتی؟
چه قدربرای خاک پای کشورت احترام می ذاری؟
چه قدرحرمت چادرمشکی حضرت فاطمه رونگه داشتی؟
چه قدرحرمت دینتو وکتابتو نگه داشتی؟
اصلا ازهمه مهمترچه قدرحیا وحرمت خودت رو توی این دوره وزمونه نگه داشتی؟
بروبه اینا خوب فکرکن که اون دنیا یه موقعه شهدا نیان ازت گله کنندشکایت کنند پیش خدا
تادیرنشده به خودت بیا
به قول امیرالمومنین:
فرصت هامثل بادزودمی گذرند.

۹۲/۰۶/۲۹